چه­گونگی فعالیت مغز جنین و نوزاد

موسسه تحقیقات و آموزش مدیریت(وابسته به وزارت نیرو)

دکتر محمد علی طوسی

مغز جنین از زمان شکل­گیری در چند ماهگی تا تولد و سپس تا چند سالگی با شدت و سرعت اعجاب انگیز در تلاش برای دست‌یابی به یک ساختار بهینه است که می­تواند سرنوشت شخص را در تمام دوران آتی زندگی رقم بزند. اگر دانش‌مندان می­توانستند به فعالیت مغز جنین در هفته‌ی دوازدهم گوش دهند، با صدای عجیبی نظیر برقراری اتصال میان خطوط تلفن برخورد می­کردند که حاکی از حجم شگفت آوری از فعالیت­های الکتریکی در مغز است.

در داخل رحم مادر و مدت­ها قبل از آن­که نخستین پرتوهای نور بر شبکیه چشم نوزاد بیفتد یا اولین نغمه­های صوت به گوش او برسد، سلول­های عصبی مغز به کار شکل دادن به عجیب­ترین اندام بدن این موجود است.

این نرون­ها (سلول­هایی که علایم الکتریکی را در سلطه اعصاب و مغز انتقال می­دهند) این امر را به صورت بی­نظم دنبال نمی­کنند، بلکه شواهد تجربی حاکی از آن است که فعالیت نرون­ها در جهتی است که جنین را برای رفع نیازهای آینده­اش مجهز کند.

در میان همه دست‌آوردهای علمی سال­های اخیر شاید بتوان پژوهش­هایی را که در خصوص ساختمان و عمل­کرد مغز صورت گرفته است از جمله مهم­ترین و حیرت انگیزترین به شمار آورد.

پژوهش‌های اخیر این نکته را روشن کرده است که مغز آدمی شبیه کامپیوترهای کنونی نیست که مداری از قبل آماده شده و ساخته و پرداخته باشد که با روشن کردن کلید به فعالیت مشخص خود بپردازد.

نرون­ها محصول فرعی یک ساختار از پیش آماده شده نیستند، بلکه نفس فعالیت خود آن­ها در شکل دادن به ساختاری که قرار است تکمیل شود، نقش عمده بازی می­کند.

مغز نوزاد در هنگام تولد دارای صد میلیارد نرون است که این تعداد تقریباً برابر است با شمار ستارگانی که در کهکشان راه شیری موجود است.

افزون بر نرون­ها، مغز کودک دارای سه تریلیون (سه هزار میلیارد) سلول موسوم به گلیال (glial ) است که شبیه یک کندو نرون­ها را تغذیه کرده و از آن­ها محافظت می‌کند. اما در حالی که مغز کودک واجد همه‌ی سلول­های عصبی است که در کل زندگی شخص در اختیار وی قرار خواهد داشت، نحوه‌ی اتصال این سلول­ها به یک­دیگر است که آینده ذهنی و رفتاری و شخصیتی فرد را رقم می­زند.

در واقع مغز جنین در دوران اولیه‌ی شکل‌گیری می­کوشد تا همه مدارهای لازمی را که می­پندارد برای فرد لازم است فراهم آورد، مدارهایی که برای انجام فعالیت­های نظیر دیدن، حرف زدن، شنیدن و نظایر آن لازم است.

اما از یک نقطه‌ی معین به بعد، این نحوه‌ی رویارویی نوزاد با داده­ها و اطلاعات حسی است که ساختار بهینه این اتصال‌ها و ارتباط‌ها را به صورت نهایی آن شکل می­دهد.

در نخستین سال زندگی مغز کودک دست‌خوش تغییرهای شگفت آوری می­شود.

این تغییرها از همان نخستین لحظه‌ی تولد و به صورت برقراری تریلیون­ها ارتباط میان نرون­ها آغاز می­شود.

پس از این مرحله و طی فراگردی که کم و بیش مشابه فراگرد بهترین انتخاب در نظریه تطور داروینی است و در 10 سالگی و با اندکی قبل از آن آغاز می­شود، بسیاری از این اتصالات یا سیناپس­ها (SYNAPASES) که از بین می­روند و تنها سیناپس‌هایی باقی می­مانند که در طی این مدت به خوبی تقویت شده باشند.

مغز کودکی که از تحریکات حسی ناشی از محیط محروم مانده باشد، کم­تر از مغز دیگر کودکان رشد می­کند. برای نمونه مغز کودکانی که هرگز بازی نمی­کنند، بین 20 تا 30 درصد کوچک­تر از مغز کودکان معمولی خواهد بود.

در آزمایش­هایی که بر روی موش­ها صورت گرفته، آشکار شده است که مغزموش‌هایی که در لانه‌ی آن­ها انواع اسباب­بازی­ها قرار داده شده بوده نه تنها بزرگ­تر از مغز موش­هایی بوده که در قفس­های لخت و عور نگه­داری شده­اند، بلکه مهم­تر از آن مغز موش­های دسته اول حاوی 25 درصد سیناپس (اتصال) بیش­تر به ازای هر نرون بوده است.

کاوش­های تازه­ای که درباره‌ی نحوه‌ی تکامل مغز جنین صورت گرفته است تنها واجد اهمیت علمی نیست، بلکه آثار و نتایج عملی فراوانی در بردارد. برای نمونه معرفت تازه درباره­ی مغز نوزاد اهمیت و حساسیت نقش والدین را در رشد قوه‌ی ادراکی نوزاد و شکل گیری شخصیت آتی او خاطر نشان می‌کند. به همین اساس، مطالعات تازه اهمیت دوره­های پیش دبستانی را به برنامه­ریزان آموزشی یادآوری می‌کند و نشان می­دهد که کودکستان و مهد کودک و دوره­های آمادگی تأثیر به سزایی در رشد استعداد کودک دارند. آزمایش­های تازه نشان داده است که مغز نوزاد در نخستین سال زندگی بسیار نرم و انعطاف پذیر است. در حالی که اگر نوزادی دچار سکته‌ی مغزش شود یا مغزش جراحت و صدمه­ای ببیند، ممکن است به بخش زیادی از مغزش صدمه وارد شود و حافظه طولانی مدتش نابود شود.

بدون وجود این نوع حافظه امکان فراگیری مهارت­های مختلف از بین خواهد رفت. اما نکته‌ی شگفت­آور این است که حتی درباره‌ی این نوع نوزادان اگر در معرض آموزش­های مناسب قرار گیرند، خواهند توانست سلامت کامل خود را باز یابند و هم‌مانند یک انسان عادی زندگی کنند. اما تحقق این امر در گروه توجه به موقع و بهره برداری از روش­های مناسب است.

وقتی نوزادی متولد می­شود، حواس پنج­گانه­اش به نحو ضعیف و شکل نگرفته کار می­کنند. در مغز وی تنها سیم‌کشی بخش مربوط به تنفس و تپش قلب تکمیل شده است و سیم­کشی عصبی بخش­های دیگر ظرف ماه­های آینده صورت می‌پذیرند. این امر به صورت تولد و ظهور انفجار گونه سیناپس­های جدید انجام می­شود. از هر یک از نرون­ها شمار زیادی سیم اتصال موسوم به اکسون (AXSON) خارج می­شود. که سبب اتصال نرون با نرون­های دیگر می­شود نرون­ها دارای نقاطی هستند موسوم به دندریت (DEN DRITES) که نقطه‌ی اتصال اکسون به نرون به شمار می­آیند.

مغز نوزاد در ماه­های اول تولد به میزان ده برابر مغز یک انسان بالغ اتصال سیناپس تولید می­کند و به میزان دو برابر مغز شخص بالغ انرژی مصرف می­کند. نمونه‌برداری از مغز نوزادانی که در ماه‌های اول تولد در گذشته­اند، نشان داده است که شمار سیناپس­های تنها یک لایه از مغز که وظیفه‌ی انتقال اطلاعات مربوط به بینایی را بر عهده دارد از 2500 اتصال سیناپس در بدو تولد به 18 هزار اتصال در شش ماهگی افزایش یافته است. سایر بخش­های مغز نیز با رشد مشابهی رو به رو بوده­اند.

در حدود دو سالگی میزان اتصال‌ها سیناپس­ها به هر نرون به بیش‌ترین حد بالغ می­شود، یعنی 15 هزار سیناپس به ازای هر نرون. این شمار زیاد سیناپس­ها تا حدود ده تا یازده سالگی برقرار می­ماند و از آن پس مغز نمونه‌ی سیستماتیک حذف سیناپس­ها (اتصالاتی) را که به اندازه‌ی کافی مورد استفاده نبوده­اند آغاز می‌کند.

شمار زیاد سیناپس­ها در سنین پایین این امکان را به وجود می­آورد که اگر به مغز کودک در این سنین آسیبی وارد آمد مغز بتواند جای خالی سیناپس­های آسیب دیده را پر کند.

به اعتقاد متخصصان آن­چه که سبب می­شود مغز آسیب دیده‌ی کودک دوباره سیم‌کشی خود را تجدید کند و از بخش‌های اضافی برای ترمیم بخش­های آسیب دیده بهره بگیرد، تجربه و آزمایش حسی و کسب اطلاعات از جهان اطراف به وسیله‌ی تعامل با آن است. برای نمونه در حدود دو ماهگی توانایی­های حرکتی مغز کودک ناگهان رشد می­کند در حدی که کودک می­تواند با سرعت اجسام را بقاپد. در حدود چهارماهگی بخش مربوط به ادراک عمق و تصاویر دوردست در ذهن کودک شکل می­گیرد و در حدود 12 ماهگی بخش­های مربوط به تکلم در ذهن کودک شروع به کار می­کنند.

اگر مغز کودک در طی این دوران سازندگی به اطلاعات مناسب دسترسی پیدا نکند، بخش­های مربوطه از کار خواهد افتاد و عواقب بسیار خطرناکی در انتظار کودک خواهد بود. برای نمونه، کودکان مبتلا به اوتیسم (autism) یعنی کودکانی که از محیط اطراف کناره می­گیرند و در خود فرو می­روند و با دیگران ارتباط برقرار نمی­کنند و فاقد توانایی صحبت کردن هستند، کودکانی هستند که یا از حساسیت فوق­العاده در قبال محرک­های حسی بیرونی برخوردار بوده­اند و یا آن که اطلاعات حسی مورد نیاز کم­تر از حد لزوم در اختیارشان قرار گرفته است.

در هر دو صورت نتیجه این شده که بخش­های ادراکی و تکلمی کودک به نحو طبیعی رشد نکرده و کودک امکان ارتباط مناسب با محیط را از دست داده است. اما اطلاعات تازه­ای که در خصوص نحوه‌ی شکل‌گیری مغز کودک به دست آمده نشان داده که برای درمان کودکان مبتلا به “اوتیسم” اگر عارضه در همان اوان بروز فهمیده شود می­توان از روش‌های مناسب بهره گرفت.

به این معنی که کودکانی را که از حساسیت بالا در برابر محرک­های حسی برخوردارند از این­گونه محرک­ها برکنار داشت و در عوض کودکانی را که از داده­های حسی کافی برخوردار نشده­اند به نحو درست در معرض اطلاعات مناسب قرار داد.

نقش والدین در این موارد بسیار تعیین کننده و قاطع است. آزمایش­های مختلف نشان داده است که در همه‌ی اقوام و ملیت­ها والدین به هنگام صحبت با نوزادان خود صورت­شان را به صورت کودک نزدیک می­کنند و طنین صدای خویش را تغییر می­دهند و به شیوه­ای آرام و آهنگین و غیر متعارف با کودک سخن می­گویند. در این هنگام میزان ضربان قلب کودک حتی اگر والدین کلمه‌های خود را به زبانی غیر از زبان مادری ادا کنند، تغییر می­کند که این امر حاکی از آن است که کودک به خوبی صدای والدین را تشخیص می­دهد و در برابر آن واکنش مناسب نشان می­دهد.

این­گونه صحبت­های والدین با کودکان تاثیر بسیار زیادی در رشد استعداد کودک و شکل‌گیری مناسب ساختمان مغزی وی دارد، به همین قیاس والدینی که نوزادان خود را در اختیار پرستار می­گذارند و از تربیت آنان دور می‌شوند در واقع کودک را از نعمتی بزرگ در زندگی آینده محروم می‌کنند. کودکانی که در سنین پایین تنبیه‌های بدنی مانند ضرب و شتم و خشونت و یا تجاوز می‌شوند. این خشونت­ها به همان صورت در شکل‌گیری ساختار مغزشان منعکس می­شود و نتایج نامطلوبی در خصوص ویژگی‌های روانی و ذهنی فرد در آینده به بار می­آورد.

وقتی کودک با خطری رو به رو می­شود، هورمون­های تنش و ناراحتی شروع به ترشح شدن می­کنند و مغز کودک به سرعت شروع به سنجش موقعیت می­کند و همه‌ی نشانه­های غیر کلامی را که حاکی از بروز خطر است در خود ضبط می‌کند.

این نحوه‌ی واکنش مغز که خارج از روال عادی رشد است نظیر سنگ اولی که در یک بنا کج کار گذارده می­شود بقیه‌ی ساختار مغز را تحت تاثیر قرار می­دهد. بخش قدامی مغز کودکان مادرانی که عصبی هستند در قیاس با مغز کودکان عادی فعالیت به مراتب کم­تری دارد. این بخش احساس‌های سرخوشی و ناراحتی را کنترل می­کند و مغز کودکانی که در معرض خشونت و بی­مهری قرار گرفته­اند از همان اوان مکانیسمی دفاعی تعبیه می­کند و از حساسیت کودک در برابر خشونت­های بیرونی می­کاهد که این امر به معنای آن است که یک بخش مهم از مغز کودک از رشد عادی محروم می­شود.

کودکان این قبیل مادران از سه سالگی به بعد نشانه­های غیرعادی بودن را ظاهر می­سازند، اما نکته‌ی در خور توجه این جاست که اگر مادرانی که در معرض تنش­های عصبی قرار دارند بیاموزند که این تنش­ها را به نوزادان منتقل نکنند و در هنگام سر و کار داشتن با نوزاد و کودک نهایت محبت را برای آن­ها ظاهر کنند. در آن صورت رشد این قبیل کودکان طبیعی و عادی خواهد بود و هیچ نشانی از حالت‌های غیرعادی در آن­ها ظاهر نخواهد شد.

در سال­های نخست زندگی کودک مراحل بحرانی و حساسی وجود دارد که در هر یک از آن­ها اگر توجه‌ی کافی به سلامت کودک ارایه نشود، امکان کسب شرایط مناسب از میان خواهد رفت. برای نمونه، کودکانی که با شکل آب مروارید به دنیا می­آیند، اگر در همان لحظه‌های اول تولد لکه جلوی چشم­شان کنار زده نشود. تا آخر عمر کور باقی خواهند ماند. علت این امر آن است که بخش­ بینایی مغز برای انجام فعالیت عادی خود به تحرکات نوری از محیط اطراف نیاز دارد و اگر به موقع این تحریک‌ها را دریافت نکند، به نحو خودکار فعالیت آن بخش را متوقف خواهد کرد. به همین قیاس درباره‌ی توانایی کودک برای سخن گفتن اگر در زمان معینی به این استعداد توجه نشود قابلیت سخن‌گویی کودک یا به کلی از بین خواهد رفت و یا آن که به نحو جدی آسیب خواهد دید. خوش‌بختانه مغز آدمی به گونه­ای است که در سال­های اول زندگی اگر با برنامه‌ریزی مناسب در جهت رفع نقایص اولیه آن تلاش شود، امکان ترمیم بسیاری از نقاط ضعف احتمالی آن وجود دارد.

فلاسفه و متفکرین قرن­ها در این‌باره گفت‌وگو کرده­اند که آیا تربیت در شکل‌گیری شخصیت آدمی نقش اساسی را بازی می­کند یا وراثت. اما اکنون برای پژوهش‌گران روشن شده است که تربیت و وراثت هر دو نقش­های اساسی مکملی را بر عهده دارند، دانشمندان از دهه 1970 به این نکته توجه کرده بودند که فعالیت­های شدید بر روی ساختار مغز تأثیر می‌گذارند، اما تنها در یکی دو سال اخیر بوده است که با استفاده از ابزار پیش‌رفته امکان پژوهش تجربی این فرضیه فراهم آمده است. برای نمونه دانشمندان دریافته­اند که فعالیت نرونی سبب تولید میزان زیادی از مواد شیمیایی ویژه می­شود که تا مغز سلول و “دی.ان.آ” موجود در آن نفوذ می­کند و بر روی ساختار ژنتیکی و وراثتی آن­ها تأثیر می­گذارد.

معنای این کشف‌ها آن است که برخلاف اعتقاد شماری از دانش‌مندان و به خصوص کسانی که در حوزه­هایی نظیر روان‌شناسی تطوری و یا سوسیوبیولوژی فعالیت می­کنند چنین نیست که نوزاد آدمی با ساختاری کاملاً از پیش شکل گرفته نظیر یک روبوت پا به جهان بگذارد، بلکه مغز نوزاد با ساختاری که خطوط کلی آن شکل گرفته به دنیا وارد می­شود و سپس در تعامل با محیط صورت نهایی این ساختار تکمیل می­شود. در این میان طبیعت (وراثت) و تربیت در یک هم­کاری و جانبه شخصیت فرد را ترسیم می­کنند. هم­کارانی طبعیت و تربیت از سومین هفته شکل‌گیری جنین آغاز می­شود. در این هنگام یک لایه نازک از سلول­ها در جنینی که در حال شکل‌گیری است حالت لوله شکل پیدا می­کنند و استوانه پر از مایعی به وجود می­آورند موسوم به لوله نرونی  است.

در این مرحله از رشد جنین، طبیعت نقش فعال­تر و قاطع­تر بازی می­کند، اما تربیت و تغذیه نیز از نقش حساسی برخوردار است. تغییر در محیط رحم تحت تأثیر عوامل محیطی نظیر نبود تغذیه کافی مادر یا اعتیاد وی به الکل و مواد مخدر و یا آلوده بودن وی به عفونت­های ویروسی همه‌گی می­توانند عوارض نامناسبی بر روی ساختار ژنتیکی نوزاد باقی بگذارند و موجب بروز صرع، عقب ماندگی ذهنی و اسکیزوفرنی شوند. اما آن­چه که موجب حیرت همه پژوهش‌گرانی شده است که به مطالعه در نحوه‌ی شکل‌گیری ساختمان مغز جنین پرداخته­اند. این نکته بسیار شگفت انگیز است که از میان میلیاردها احتمالی که برای ایجاد انواع و اقسام نقص­ها در ساختار مغز جنین وجود دارد، شمار بسیار ناچیز و اندکی از آن­ها در تعداد بسیار معدودی از نوزادان به وقوع می­پیوندد و در بیش‌تر نوزادان پیوندهای میان بخش­های مختلف مغز با دقت حیرت­انگیزی با موفقیت کامل به انجام می­رسد.

سلول­هایی که در لوله‌ی نرونی درست می­شوند باید به نقاط دوردست مهاجرت کنند و با بخش­های دیگر متصل شوند و ساختارهای موقت یا دایمی درست کنند.

یکی از مکانیزم­هایی که به این امر کمک می­کند، دستورالعمل­هایی است که در ژن­های درون سلول­ها قرار داده شده است. دانش‌مندان اخیراً کشف کرده­اند که ژنی که آن را به مزاج و بر اساس نام یکی از شخصیت­های بازی­های کامپیوتری “خارپشت تندرو” نام­گذاری کرده­اند سرنوشت نرون­های مربوط به نخاع و مغز را تعیین می­کند. پروتئین موجود در این ژن نظیر رایحه­ای که از یک عطر به اطراف پراکنده می­شود در اطراف سلول پخش می­شود و هر چه فاصله­اش از سلول بیش­تر می­شود، از شدت آن کاسته می­شود.

دانش‌مندان اندک‌اندک در حال شناسایی ژن­هایی هستند که نرون­ها را در مهاجرت طولانی­شان در بدن هدایت می‌کنند. برای نمونه نرون­هایی را که باید به صورت بخشی از لایه رویی مغز درآیند در نظر بگیرید. چون این نرون­ها در مراحل آخر شکل­گیری مغز پستانداران ظاهر می­شوند می­باید راه خود را از میان میلیاردها نرون دیگری که از قبل در مواضع خود جای گرفته­اند باز کنند و خود را به نقاط مورد نظر برسانند.

مسأله سیم‌کشی و برقراری اتصال مناسب مهم­ترین مسأله­ای است که نرون­ها در سفر طولانی خود با آن رو به رو هستند. هر یک از نرون­های مغز ارتباط مختلفی با نرون­های دور و نزدیک برقرار می‌کنند. به این منظور هر نرون ساقه­ها یا شاخه­ها یا سیم­هایی موسوم به آکسون را از خود بیرون می­فرستند.

این سیم­ها حامل پیام­های عصبی و مغزی خواهند بود. این آکسون­ها باید به دندریت­ها (یا گیرنده­های پیغام­ها) که در روی نرون­ها جای دارند متصل شوند و از این اتصال یک سیناپس به وجود می­آید که نظیر مواضع روی جعبه تقسیم است که نقل و انتقال پیغام­ها را به نقاط مختلف تنظیم می­کند.

آکسون­ها برای اتصال به دندریات­ها می­باید فواصلی بسیار طولانی را طی کنند که در مقیاس سلولی معادل طی فرسنگ­ها راه در مقیاس انسان­هاست.

آن­چه که نرون­ها را در این سفر طولانی هدایت می­کند، “مخلوط رشد” نامیده می­شود که ارگانیزمی است شبیه به یک آمیب، دانشمندان چندین دهه است که این ارگانیزم را شناسایی کرده­اند، اما آن­چه را به تازگی درباره‌ی آن دریافته­اند این است که این ارگانیزم مجهز به چیزی است که می­توان آن را معادل مولکولی رادار و سونار (رادار صوتی) به شمار آورد. درست همان­طور که رادار به هواپیما و سونار به زیر دریایی کمک می­کند تا راه خود را پیدا کنند، در تا این مرحله ژن­ها هستند که عملیات شکل‌گیری مغز را کنترل می­کنند، اما به محض این که آکسون­ها نخستین ارتباط‌های خود را برقرار کردند، اعصاب مغز صدور پیام­ها را آغاز می­کنند و از این به بعد این فعالیت است که در تکمیل ساختمان آتی مغز نقش حیاتی بازی خواهد کرد.

انتقال فرمان­ها به وسیله‌ی اعصاب شبیه فعالیت یک شبکه‌ی عظیم تلفن است که باید میان مشترکین مختلف در شهرهای مجاور ارتباط‌های مناسب برقرار کند. اما این مسأله امری بسیار دشوار و در مقیاسی باور نکردنی بزرگ است که مغز برای توفیق در آن می­یابد چند میلیارد میلیارد (کوادریلون) اتصال برقرار کند.

در مولکول “دی.ان.آ” انسان­ها تنها صد هزار ژن وجود دارد که پنجاه هزار از آن­ها برای ساختن شبکه اعصاب به کار گرفته می­شوند. اما این تعداد ژن برای تکمیل حتی بخش کوچکی از این شبکه نیز کفایت نمی­کند. آن چه که به تنظیم نهایی این شبکه عظیم کمک می­کند، فعالیت عصب­هاست که خود این امر بسته به رو‌به رو شدن نوزاد با داده­های حسی گوناگون است.

برای نمونه در مغز پستانداران بخش مربوط به بینایی میلیون­ها آکسون را به گونه­ای تنظیم می­کنند که لایه­ها و ستون­های منظمی به وجود می­آید که شرایط را برای رویت به وسیله‌ی هر یک از دو چشم چپ و راست فراهم می‌کند.

دانش‌مندان با انجام آزمایش­هایی بر روی حیوانات نشان داده­اند که اگر با استفاده از مواد شیمیایی مانع از فعالیت نرون­های مربوط به هر یک از دو چشم در جنین این

حیوانات شوند، نوزاد حیوان پس از به دنیا آمدن فاقد قوه‌ی بینایی در آن چشم خواهد بود.

اگر کودک در این مراحل اولیه به خوبی از اعصاب چشمش بهره نگیرد، تا آخر عمر دچار ضعف بینایی خواهد بود. از آن جا که اعصاب چشم نوزاد هنوز بسیار ضعیف و ترد است، والدین باید تا حد امکان مانع از آن شوند که چشم نوزاد در معرض تماشای صحنه­هایی قرار گیرد که در آن تغییرات سریع و تندی در اشیاء حاضر در صحنه ایجاد می­شوند.

برای نمونه تماشای تلویزیون که در آن تصاویر با سرعت تغییر می­کنند و در هر نوبت بارانی از اطلاعات تازه را به سمت اعصاب نوپای چشم روانه می­کنند می­تواند تأثیرهای نامطلوب داشته باشد.

نظیر همین امر در اتصال بخش­های مربوط به احساس‌های و عواطف در مغز کودک برقرار است. نوزاد در دو ماهگی به بعد می­تواند احساسات خام اولیه‌ی خود را که عبارت از درد یا راحتی است به احساس‌های پیچیده­تری نظیر غم یا شادی، حسادت یا بی تفاوتی، غرور یا شرمندگی ترجمه کند.

درباره‌ی انجام حرکات نیز کودک در بدو تولد قادر به تکان دادن عضلات خویش است. اما تا حدود چهار سالگی میزان کنترل بر روی این حرکات چندان بالا نیست. در طی این چهار سال مغز نوزاد اندک اندک بخش­های مربوط به فعالیت­های مختلف نظیر گرفتن اشیاء، نشستن، چهار دست و پا راه رفتن و گام برداشتن و دویدن را تکمیل می­کند.

وظیفه والدین آن است تا آن­جا که می­توانند نوزاد را در انجام حرکات مختلف آزاد بگذارند، البته این امر باید با رعایت شرایط ایمنی و سلامت نوزاد صورت پذیرد. این قبیل فعالیت­ها به برقراری هماهنگی بسیار مهم میان چشم و دست نوزاد کمک می­کند. استفاده از ابزار موسیقی و تشویق کودک به بهره­گیری از ادوات موسیقی به شیوه‌ی درست نیز تأثیر به سزایی در رشد ذهنی وی خواهد داشت.

از مهم­ترین مراحل شک گیری مغز نوزاد، بخش مربوط به تکلم است. آزمایش­های مختلف نشان داده است که جنین حتی در شکم مادر صدای مادر و پدر را تشخیص می­دهد و در برابر آن واکنش نشان می­دهد. در شش ماهگی نوزادان قادر به تشخیص حروف با صدا از حروف بی صدا هستند که این امر در فهم زبان و تسلط به آن از اهمیت بسیار برخوردار است.

کودکان تا شش سالگی برای فراگیری ساختار دستوری یا نحوی زبان­های مختلف آمادگی دارند. در این سنین کودکان به راحتی می­توانند زبان­های دوم و سوم را بیاموزند.

اما از شش سالگی به بعد به تدریج توانایی آنان در فراگیری ساختارهای دستوری زبان­ها کاهش می‌یابد. سخن گفتن مکرر و با علاقه با نوزاد به وسیله‌ی والدین به نحو چشم­گیری توانایی­های ادراکی کودک را افزایش می­دهد.

بررسی­های دانشمندان آشکار ساخته است که رشد ذهن کودک در 10 سالگی به پایان می­رسد. از این زمان به بعد تا چند سال مغز به نحوی بی­رحمانه به کار قلع و قمع سیناپس­های ضعیفی که در سال­های گذشته به خوبی استفاده نشده­اند مشغول می­شود.

در این­جا نیز دستورالعمل­های مربوطه در ژن­ها تعبیه شده­اند. در 18 سالگی خاصیت اتساعی مغز کاهش می‌یابد و در عوض قدرت آن افزایش می­یابد. در این مقطع استعدادهایی که از قبل در کودک رشد داده شده شکوفا خواهد شد.

نحوه‌ی فعالیت مغز در این مرحله درست نظیر فعالیت یک مجسمه ساز است که سال­ها به کار بر روی یک تابلو سرگرم بوده است.

در این مرحله پایان تیشه­هایی که مجسمه‌ساز طی سال­ها بر سنگ مرمر زده و یا خطوطی که نقاش در طول زمان بر روی تابلو کشیده می­تواند به صورت یک مجسمه ظریف یا یک تصویر زیبا جلوه­گر شود و یا آن که چیزی زشت و نامطلوب از کار درآید.

دیدگاه بگذارید

This site is protected by reCAPTCHA and the Google Privacy Policy and Terms of Service apply.